نبرد آتش و یخ گرگ های یخی
مشخصات محصول
- 9786004626712
توضیحات
معرفی کتاب نبرد آتش و یخ گرگ های یخی:
آندرس ۱۲ سال دارد او تبدیل به یک گرگ یخی شده است و خواهرش را هم اژدهاهای آتشین اسیر کردهاند. راینا تنها قوم و خویش آندرس است و صمیمترین دوست او هم هست. اندرس میداند که راینا شبیه به دستهای از گرگ ها که او را دزدیدهاند نیست و تصمیم میگیرد او را آزاد کند اما پیش از آن باید در مدرسه الفار که یک مدرسه مخصوص گرگها است درس وفاداری را بیاموزد اما وفاداری در ذهن آندرس بسیار پیچیده است. پیچیدهتر از وفادار ماندن به یک گله گرگ...
توضیحات راجع به کتاب نبرد آتش و یخ گرگ های یخی:
کتاب نبرد آتش و یخ؛ گرگ های یخی نوشته ایمی کافمن و ترجمه علی مصلح حیدرزاده است. کتاب نبرد آتش و یخ؛ گرگ های یخی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
کتاب نبرد آتش و یخ: گرگ های یخی نشر پرتقال، دارای یک داستان بلند است. این داستان بلند در 280 صفحه نوشته شده است. به همین دلیل نیز لازم است تا داستانی جذاب و مهیج داشته باشد. چرا که اگر یک کتاب با مفاهیم بسیار غنی، بخواهد جایگاه مناسبی در میان نوجوانان برای خود ایجاد کند باید دارای داستانی گیرا باشد. زیرا پیرامون نوجوانان امروزی را فضای مجازی و شبکه های اجتماعی احاطه کرده اند. این فضا و امکانات از جذابیت فوق العاده ای برخوردارند که هر نوجوانی را به خود جذب می کند. پس کتاب ها باید دارای خصوصیاتی، قابل رقابت با گیرایی فضای مجازی باشند.
از آن جایی که داستان این کتاب دارای ژانر فانتزی و تخیلی است، برای تفهیم بهتر مطالب از تصاویر و نقشه هایی در آن استفاده شده است. جالب است بدانید که ترکیب تصاویر و بیان جزئیات در کنار هم، باعث می شود تا کتاب در نظر مخاطب خود مهیج تر جلوه کند.
نویسنده ی کتاب برای بیان داستان فانتزی و تخیلی خود از زبان بسیار ساده ای استفاده کرده است. زبان پیچیده در نگارش کتاب های امروزی از جایگاه خوبی برخوردار نمی باشد. روانی و سادگی در متن کتاب و رعایت آن در ترجمه از جمله نقاط قوت هر رمانی می باشد.
تاب نبرد آتش و یخ: گرگ های یخی نشر پرتقال، داری متنی تخیلی است. تبدیل یک پسر نوجوان به گرگ یخی و اسارت خواهرش توسط اژدها همگی گواهی بر تخیل نویسنده در نوشتن این داستان هستند. اما هیجانی که در دل تخیلات ذهنی هر نویسنده وجود دارد، باعث ایجاد علاقه به مطالعه ی آن می شود.
آن چه از موضوع داستان مشخص است، توجه به پیوندهای عاطفی میان اعضای خانواده می باشد. در این کتاب به این موضوع اشاره می شود که اعضای خانواده با رشته ی محکمی به نام محبت به یکدیگر پیوند خورده اند. آن ها حاضرند برای حفظ این رشته ی محکم، هر کاری انجام دهند. همان طور که آندرس برای خواهرش رینا، حاضر است هر خطری را به جان بخرد.
نکته ی بسیار مهم دیگری که با صراحت در این کتاب به آن اشاره می شود، مفهوم وفاداری می باشد. وفاداری از مضامینی تلقی می شود که در روابط عاطفی خانوادگی و دوستی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. مخاطبان نوجوان این کتاب در سنی قرار دارند که نیاز است تا با چنین مفهومی به درستی آشنا شوند. به این ترتیب می توانند وظایف خود را در قبال اعضای خانواده و دوستان خود به خوبی انجام دهند. وفاداری تحت هر شرایطی نباید دچار انزوا شود. زمانی که پیوند عاطفی میان اعضای یک خانواده و یا یک گروه دوستی از بین می رود و علت آن بروز خطایی از سوی یکی از اعضا می باشد، باید گفت که اگر خطا مصداق بی وفایی به قوانین و روابط باشد هرگز قابل بخشش نیست. به همین دلیل است که شخصیت اصلی داستان، وفاداری را بسیار فراتر از چیزی که آموزش می بیند، می داند.
برشی از کتاب نبرد آتش و یخ گرگ های یخی:
آندرس با افسردگی به صندوقهای روی هم انباشتهشده تکیه داد و وقتی یک تکه چوب به پهلویش فرورفت، دیگر تکیه نداد. دندههایش از ضربهای که دم رینا بهش زده بود هنوز درد میکرد. اما این بزرگترین مشکلش نبود.
آنجا هیچچیز نبود که خود را با آن بپوشاند و حتی اگر چیزی برای پوشیدن پیدا میکرد، اصلاً نمیدانست رینا را چطوری پیدا کند. هرچند که بهاندازهٔ چند دقیقه دویدن از بندر دور شده بود، ولی هنوز صدای فریادهای مردم را از دور میشنید. او هیچیک از اتفاقهایی را که افتاده بود نمیفهمید و نمیدانست چه کار کند. اصلاً نمیدانست.
اما درست همان موقع که از ترس به خود پیچید، اول صدای غرش و بعد زوزهٔ آرامی را از سمت ورودی کوچه شنید. وقتی روی زمین خزید ضربان قلبش بالا رفت و از شکاف بین دو صندوق مخفیانه نگاه کرد. شاید میتوانست پنهان شود، شاید میتوانست... وای نه. سه گرگ در ورودی کوچه بودند و پوزه به زمین میکشیدند. داشتند رد او را میگرفتند.
بزرگترین گرگ دوباره غرید و بعد همگی تار شدند، انگار کش آمدند و وقتی روی پاهای عقبیشان ایستادند، خز گرگ تبدیل به لباس فرم شد و دوباره انسان شدند. واضح بود که همه لباس به تن داشتند. حتماً این کار ترفندی داشت که او بلد نبود.
دو بزرگسال بودند ـ یک مرد و یک زن ـ که هردو لباس فرم خاکستری و مرتب یگان گرگ به تن داشتند و رداهای سنگینشان باز بود و پیراهن و شلوار و چکمههای بهدقت واکسخوردهشان را نشان میداد. موهایشان اصلاح شده و کوتاه بود. نفر سوم دختری همسن و سال او بود و ردای خاکستریاش حاشیهٔ سفید داشت که نشان میداد هنرجوی آکادمی اولفار بود. حتماً آنجا بود تا آزمون را تماشا کند.
رئیس گروه سه نفره به حرف آمد: «حالت خوبه؟»
او مردی درشت و چهارشانه با ریش به دقت اصلاح شده و عینک چهارگوش مشکی با قاب کلفت بود. وقتی گرگ بود، خاکستری نقرهفام بود، اما وقتی انسان شده بود موهایش سیاه و پوستش قهوهای نهچندان تیره بود.
آندرس گفت: «اممم...» داشت از خجالت میمرد، اما فقط یک جواب باید میداد چون میدانست که الان از او میخواستند از پشت صندوقها بیرون بیاید. «موقع تغییر، لباسهام پاره شد. هیچی تنم...»
از آنسوی صندوقها صدای ترکیدن خنده آمد و هرچند که از روی بیرحمی نبود، اما آندرس از شدت خجالت چشمهایش را محکم بست.
مرد گفت: «سر جات بمون.» صدای خشخش آمد. بعد صدای قدمهایی بلند شد که نزدیک میشد و وقتی آندرس بهزور نگاه کرد، دست یک نفر از پشت صندوقها جلو آمد که یک دست لباس به سمت او گرفته بود. ردای حاشیهسفید دختر دیده میشد و یک پیراهن خاکستری خیلی بزرگ، شلوار گرمکن متعلق به یک نفر دیگر و یک کمربند. او در موقعیت چانه زدن نبود، لباسها را قاپید و پوشید.
زن پرسید: «اژدها زخمیت کرده؟»
«نه، من...»
زن نگذاشت جملهاش تمام شود و گفت: «مشکلی نیست. اژدها رفته.»
آندرس دهانش را باز کرد که چیزی بگوید، اما حرفش را خورد. از قبل میدانست مشکلی پیش نمیآید... رینا هیچوقت به او آسیب نمیزد.
البته این بار تقریباً زده بود.
به جای جواب دادن کمربند را محکم کرد تا شلوار را نگه دارد و ردا را روی پیراهنش کشید و چند لحظه هاجوواج مانده بود که چطور آن را محکم کند. حالا که شوک داشت برطرف میشد، کاملاً سردش بود و حس میکرد انگشتهای پایش داشتند بیحس میشدند.
وقتی از پشت صندوقها بیرون آمد سه گرگ هنوز عصبی بودند، اما نگرانی آنها متوجه او نبود؛ رئیس گروه به آسمان خیره شد و زن ورودی کوچه را پایید. او فهمید آنها همچنان گوشبهزنگ هجوم رینا یا تهدید جدید دیگری بودند.
فقط دختر به او نگاه میکرد و بعد از روی ادب سر تکان داد که همزمان محتاطانه و دوستانه بود. او تقریباً همقد رینا بود، اما مثل آندرس لاغر بود. موهای سیاه کوتاه و فرفری داشت و حالت چهرهاش جدی بود و پوست سفیدش بیشتر از هرکسی که آندرس دیده بود ککومک داشت. با اینکه ردایش را به آندرس داده بود و فقط پیراهن به تن داشت، اصلاً به نظر نمیآمد سردش باشد.
مشخصات کلی کتاب نبرد آتش و یخ گرگ های یخی :
نویسنده : ایمی کافمن
انتشارات : پرتقال
قطع : رقعی
نوع جلد : شومیز
تعداد صفحه :280
موضوع : رمان کودک و نوجوان
قیمت و خرید کتاب نبرد آتش و یخ گرگ های یخی :
خرید کتاب نبرد آتش و یخ گرگ های یخی با قیمت مناسب و ارسال رایگان به سراسر کشور در کمترین زمان و ارسال یک روزه در فروشگاه اینترنتی بوک دوک انجام میشود.