مدیریت ریسک به زبان ساده
مشخصات محصول
- 9786008591344
- -
- دنیای اقتصاد
پشت جلد این کتاب آمده است
معرفی کتاب مدیریت ریسک به زبان ساده
هدف کتاب مدیریت ریسک به زبان ساده اثر ورنر گلاسنر و توماس برگر، این است که در وهلهی اول روندها و سازماندهی مدیریت ریسک را نشان دهد و دیگر اینکه ارتباطات مختلف آن با دیگر شاخهها همانند نرخگذاری یا مدیریت شرکتهای سود محور را ارائه دهد.
دلیل اهمیت کتاب مدیریت ریسک به زبان ساده (Einfach lernen risikomanagement)، از آن جهت است که این مبحث اغلب به تنهایی و منحصراً در چارچوب تعهدات حقوقی بررسی میشود. مدیریت ریسک نباید به طور منفرد در نظر گرفته شود، چرا که نقشی مهم در جهتدهی نرخگذاریها و هدایت هزینههای مخارج سرمایه در شرکتهای سودمحور ایفا میکند. این اثر مناسب دانشجویانی است که منبع درسی و مکملی در خصوص مدیریت ریسک برای واحدهای خود جستجو میکنند.
به واسطهی بحران مالی در سالهای گذشته مدیریت ریسک مجدداً مورد توجه قرار گرفت، هرچند این توجه در ارتباط با شاخههای مالی گوناگون است. بحران حتی برای سازمانهای غیر مالی، اهمیت ویژهای یافت و تشخیص، اندازهگیری و غلبه بر ریسک به منظور حفظ موجودیت و ادامه کار آنها را سبب شد. چگونه چنین بحران مالی به وجود آمد؟ در این کتاب توضیحاتی ارائه میشود که بخشی از آنها غافلگیر کننده هستند، اما با نگاهی عمیق در شاخهی مالی و عرصهی بانکها قابل درک میشوند.
ورنر گلاسنر (Werner Gleissner) و توماس برگر (Thomas Berger) در این کتاب، مقدمه، مبانی، چارچوب اصول و محتوای روندهای مدیریت ریسک را بررسی میکنند و نظریههای مهمی را به طور صریح ارائه میدهند. این نظریهها از آن جهت آورده شدهاند که درک بهتر مدیریت ریسک را در چارچوب این کتاب میسر سازند و برای اینکه به خوانندگان امکان بیشتر برای مطالعهی عمیق داده شود. همچنین از تعداد زیادی از منابع مهم در ارتباط با مدیریت ریسک استفاده و در آن ذکر شده است.
عدم اطمینان به عنوان واژهای پایهای هم مفهوم ریسک و هم مفهوم شک را میرساند. به طور کلی میتوان دو نوع از عدم اطمینان را تشخیص داد: هنگامی که فردی تصمیمگیری را با آگاهی از ریسک انجام میدهد، دربارهی وضعیتهای محیط زیست، احتمالاتی به ذهنش خطور میکند که هنگام تصمیمگیری با عدم آگاهی از آن احتمالات به ذهنش خطور نمیکند. ریسک یعنی مواردی که از غیرقابل پیشبینی بودن آینده یا از طریق حوادثی که به طور «اتفاقی» پیش میآیند و انحراف از هدف برنامهریزی شده را باعث میشوند.
مدیریت ریسک یعنی تفکر و کنش و واکنش سیستماتیک در مواجهه با ریسک. این تعریف روشن میکند که مدیریت ریسک باید در رهبری و هدایت شرکت دخالت داده شود. به علاوه، این نکته باید ذکر شود که مدیریت ریسک این معنی را ندارد که ریسکهای موجود در شرکت تا جای ممکن کوچک نگاه داشته شوند یا حتی به طور کامل از بین بروند. کنش و واکنش مدیریتی در تقابل با ریسک بدون پرداختن و وارد ریسک شدن قابل تصور نیست. به جای کوچک کردن ریسکها وظیفهی سیستم مدیریت ریسک این است که شفافیت درباره موقعیت ریسک در سازمان ایجاد کرده و همچنین لیست مشخصات شانسها و ریسکهای سازمان را ایدهآل کند.
در کنار تعدادی از اصول نظری مدیریت ریسک انتقاد از نظریه «بازار سرمایه تمام عیار»، یکی دیگر از کانونهای تئوریک در چارچوب توصیف مدیریت شرکتهای سودمحور است. برای اینکه در این کتاب مباحث بیش از حد ذهنی نباشند در فصول آخر چند مثال کاربردی اضافه شده است که نشان میدهند چگونه مدیریت ریسک و مدیریت شرکتهای سودمحور در عمل با یکدیگر مرتبط هستند.
در بخشی از کتاب مدیریت ریسک به زبان ساده میخوانیم:
ریسکها همیشه انحرافات از برنامه اصلی را متجلی میکنند و بدین علت شناسایی، ارزیابی، طبقهبندی و مراقبت دائمی از ریسکها تا حد امکان باید در برنامهها و سیستم کنترل شرکت گنجانده بشوند. بدین علت ابتدا همه احتمالات، موشکافانه جستجو میشوند تا مورد استفاده سیستم مدیریت (برنامهریزی، کنترل، بودجهبندی، مدیریت کیفیت) پیدا شوند و بدین وسیله وظایف مدیریت ریسک را انجام دهند. هر برنامهریزی برپایه فرضهای نامطمئن برای توسعههای آتی است.
این فرضهای نامطمئن دقیقاً آن ریسکهایی را متجلی میکنند که میتوانند سبب انجراف از برنامه شوند و به همین دلیل باید در چارچوب مدیریت ریسک بررسی و ارزیابی شوند تا در صورت لزوم از طریق اقدامات مناسب بر آنها غلبه شود. بخش کنترل مدیریت ریسک ابتدا برنامههای خام و غیر دقیق و سپس انحرافات از برنامه را مورد بررسی قرار میدهند تا بتوانند ریسکها را شناسایی و ارزیابی کنند و آنها را با برنامهها، کنترلها و روندهای بودجهبندی همگرا کنند. بنابراین، هم برنامهریز و هم کنترل کننده هر دو به عنوان ریسکبان برای ریسکهایی هستند که کارهای روزانه را تحت تاثیر قرار میدهند و احتمال انحراف از برنامه را به وجود میآورند.
در مجموع، نمایان است که کارکرد مدیریت ریسک خودش را به طور منطقی با سیستم مدیریت توام و هماهنگ میکند که این خود اقتصادی بودن پذیرش مدیریت ریسک را افزایش میدهد و دادههای مبتنی بر واقعیت را برای بهبود تصیمیمگیریهای شرکت میآفریند. ولی متاسفانه در هنگام شکلدهی و راهاندازی سازمان سیستم مدیریت ریسک، به خصوص در ارتباط با برنامهریزی و کنترل موارد ذکر شده در بالا به سختی مورد توجه قرار میگیرند.