“من از تجربۀ درد و سوگ خود آموخته ام که با از دست دادن یک چیز، دلیلی ندارد تا همه چیز را از دست رفته ببینم.”

“غم و فقدان برای همه اتفاق می افتد.”

“بعضی چیزها را نمی توان درمان کرد؛ فقظ باید آن ها را به دوش کشید.”

“سوگ شما مثل عشقتان منحصر به فرد است. شما خودتان راهِ خروج تان از این وضعیت را می سازید، به طریقی که برای ذهن و قلب و زندگی تان منحصر به فرد است.”

“اینکه جهانِ شما دردناک است، دلیل نمی شود که به آن پشت کنید.”

“سوگ هیچ ایرادی ندارد. سوگ امتداد طبیعی عشق است، پاسخی سالم و عاقلانه به فقدان. این‌که سوگ حس بدی به همراه دارد باعث نمی‌شود بد باشد. این‌که شما احساس می‌‌کنید دیوانه شده‌اید دلیل نمی‌شود دیوانه باشید.”.

“سوگ بخشی از عشق است، عشق به زندگی، عشق به خود، عشق به دیگران.آنچه شما زندگی می دانید، هر قدر دردناک باشد، اسمش عشق است و عشق واقعاً دشوار است.گاهی حتی عذاب آور است.”

“اتفاقات سخت و دردناک و وحشتناک رخ می‌دهند؛ این طبیعتِ زنده بودن در این جهان است.همه‌چیز پایانی خوش ندارد. هر اتفاقی، دلیلی ندارد.در این‌جا مسیر واقعی، راه واقعیِ پیش‌ِ رو، انکارِ وجودِ دردِ پایان‌ناپذیر نیست، بلکه در پذیرش وجود آن است.”

"درد شما به فضا نیاز دارد؛ فضایی که بتواند خودش را رها کند."

"نه ناامیدانه به فنا بروید، نه به‌اجبار درون مثبت اندیشی مصنوعی بروید که از شما می‌خواهد قلب خودتان را رها کنید."

"غلبه‌ بر مشکلات یا تبدیل آن به نعمت، “شجاعت” یا “قهرمان‌بودن” نیست؛ شجاع بودن یعنی بیدارشدن از خواب در مواجهه با روزی که ترجیح می‌دهید از خواب بیدار نشوید."